دسته بندی | زبان و ادبیات فارسی |
بازدید ها | 8 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 324 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 166 |
ادب به همة افعال پسندیدهای گفته میشود که از نفس صادر میگردد و فرق آن با اخلاق در این است که اخلاق، هم به افعال پسندیده و هم به افعال ناپسند اطلاق میگردد.
از دیرباز فنون مربوط به ادب را فنون ادبیه یا علوم ادبیه گفتهاند و مجموع فنون ادبیه را ادبیات نام دادهاند. قدما در تعداد فنون ادبی اختلاف دارند. بعضی آن را هشت فن و برخی بیشتر دانستهاند.
ادبیات در اصل جمع ادبیه است. با حذف موصوف آن (فنون یا علوم)، ولی عادةً در فارسی آن را جمع .ادب به کار بردهاند.
ادیب در آن روزگار به کسانی گفته میشد که از همة دانشهای ادبی یا بیشتر آنها کمابیش آگاهی داشت.
به تعبیر عام ادبیات معنای وسیعی دارد و بسیاری از آثار علمی و فکری را شامل میشود. اما به تعبیر خاص، ادبیات به معانی گوناگون به کار میرود.
اثر ادبی سخنی است که اندیشه و احساس و تجربة گوینده یا نویسنده را آمیخته با تخیّل هنرمندانه بیان کند. وسیلة آفرینش اثر ادبی کلمهها و جملهها، یعنی زبان است.
شاعر یا نویسنده هنگامی میتواند اثری ادبی بیافریند که خود شادیها، رنجها، آرزوها، ناکامیها و فراز و نشیبهای زندگی را آزموده باشد. به همین سبب اثر ادبی در ظاهر بیانگر عاطفه، اندیشه و تجربة یک نویسنده یا شاعر است.
تاریخ ادبیات، تنها تاریخ شاعران و نویسندگان نیست. با تحقیق در ادبیات ملتی، میتوان پی برد که آن ملت چگونه میزیسته است، و به حیات چگونه نگریسته است، و احساس آن ملت چگونه بوده است.
تاریخ ادبیات آینة تمام نمای حیات ملی و معنوی ملتهاست.
محیط اجتماعی مؤثرترین عامل در پدید آمدن آثار ادبی است. در دورهای که مردم رفاهی نسبی داشتهاند و زمام امور مملکتی در دست فرمانروایان عادل و مقتدر بوده، گویندگان و نویسندگان آن دوره آثار برجستهای عرضه کردهاند و برعکس روزگاری که جامعه با انحطاط روبرو شده، تدریجاً آثار انحطاط به ادبیات نیز نفوذ کرده است.
همانطور که کودک در خانوادة خود چیزهایی را از والدین و اطرافیان خود فرامیگیرد، شاعر یا نویسنده هم برای آفرینش اثر خویش ناگزیر به پیشینیان توجه میکند و از آثار آنان بهره میگیرد.
برای آنکه بتوان تاریخ ادبیات ایران را دقیقاً و باتوجّه به نقطههای عطف تاریخی مورد بررسی قرار داد ناگزیر باید آن را به ادوار مختلف تاریخی تقسیم کرد.
در زمان سامانیان سلسلههای کوچکتری نظیر آلمأمون، آلمحتاج و آلعراق در بعضی از نواحی ایران حکومت میکردهاند که گروهی از شاعران و دانشمندان در دربار آنان میزیستهاند و از نواخت آنان برخوردار بودند.
طی آخرین سالهای 3000 ق.م در شوش تمدنی پدید آمد که هرچند تحتنفوذ قوی بینالنهرین قرار گرفت، خط مخصوصی به نام «عیلامی مقدم» ایجاد کرد.
سیلک(Sialk) نزدیک کاشان تنها نقطهای در نجد ایران است که پیش از عهد هخامنشی مدارک کتبی در آن به دست آمده است.
در نجد ایران اقوام بومی غیرایرانی میزیستند. ایرانیان در اواسط و شاید هم در اواخر هزارة دوم قبل از میلاد به این سرزمین آمدهاند.
1. عیلامیها (جنوبغربی ایران) کاسیها (اطراف زاگرس و لرستان) کادوسیها (گیلان) تپوریها (مازندران) از
جمله ساکنان ایران در عهد ماقبل آریاییها بودند.
قدیمیترین آثار نژاد هند و اروپایی را ـ از هزارة چهارم قبل از میلاد ـ در سرزمین گستردهای میتوان دید که از شرق به سرچشمههای ینیسئی و از غرب تا کرانههای شمالغربی دریای سیاه محدود میشود.
در اساطیر ایرانی آمده است که انسان از خورشید به وجود آمده و نور خورشید از نوری است که در نطفة کیومرث بوده
است. در اساطیر هندی یَمَ
جم= (yama)
خدای خورشیدی انسانها را آفریده است.
مسئلة جاودانگی زن و میرنده بودن مرد را در اساطیر ایرانی میتوان یافت. واژة «زن» با «زادن» مربوط است و نام کیومرث به معنی زنده میرا است (gayo mareta). اجساد مردگان را در حالتی که پاها را جمع کردهاند و روی مردگان را با گل اخرا اندوده مییابیم.
گِلِ اُخرا نَمادِ خون است و حالت مرده در گور همانند حالت جنین در رحم است. مرگ تولدی دیگر و حیاتی تازه است.
سوزاندن اجساد نیز در ارتباط با خورشید توجیه میشود، زیرا آتش بر روی زمین مظهر نور و گرمای خورشید است.
در اساطیر ایرانی همه چیز به سمت زمین میل دارد جز آتش که به سمت خورشید مایل است. پس اگر انسان از خورشید است که برزمین افتاده باید او را سوزاند تا به سرمنزل نخست باز گردد.
مرگ پیوستن به نور مطلق است. همچنانکه در عرفان فنا شرط بقاست. بهشت بزرگ در خورشید است (عیسی (ع) نیز در آسمان چهارم است که برطبق هیئت قدیم فلک خورشید است.
ظاهراً در حدود 2000 ق.م نشانههای مهاجرت نژاد هند و اروپایی به سرزمینهای تازه مشاهده میگردد. رام کردن اسب این مهاجرتها را آسان میساخت
اسب جانور وحشی جلگههای روسیه و سیبری غربی و جنوبغربی بود. هند و اروپاییان رام کردن اسب را ضمن تماسهایی که از طریق قفقاز با بینالنهرین داشتند از اقوام بینالنهرین آموختند.
ظاهراً براثر استفاده از اسب و گردونه بوده است که اقوام هند و اروپایی توانستند از جانب مغرب تا دل اروپای امروزی و سواحل رود راین و دانمارک پیش روند
سومریها (یا شومریها)ی نخستین که ظاهراً ابتدا در کوهستانهای ایران میزیستند، قومی بودند که در قسمت جنوبغربی بینالنهرین سکونت کردند. به زبانی غیر سامی سخن میگفتند. تمدن سومری عمدتاً زراعی بود.